۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

عملیات قدس 3 . بخش چهارم

شب 19/4/64 بود به خط مقدم رسيديم. برادران ارتشي در آنجا مستقر بودند. صحنه ای بس ديدني بود. ما براي حمله به خطوط دشمن بايد از ميان سنگرهاي ارتشي مي گذشتيم. رزمندگان از ما به گرمي پذيرائي كردند و آنچنان ما را صميمانه بدرقه كردند كه هرگز فراموش نخواهد شد. آنها جيرة جنگي خودشان را به ما تعارف مي كردند. برايمان شربت مي آوردند و در آن تاريكي شب پيشاني ما را بوسيده و آرزوي موفقيت مي كردند. عمليات ما يكي از عملياتهاي ایضائی آن زمان بود كه هدفش انهدام نيروهاي دشمن در منطقه دهلران و شهرك تیب عراق بود. اين عمليات كاملا" نفوذي و ما بايد 14 كيلومتر در خاك عراق پيشروي مي كرديم و سپس از پشت به خط سوم عراقي ها حمله مي كرديم و پس از انهدام همة نيروهاي عراقي به مواضع خودي برمي گشتيم. عمليات بسيار حساس و پيچيده بود و طبق برنامه بايد ساعت 12 شب عراقي ها را دور مي زديم و از در دژباني شان به آنها حمله مي كرديم.
قسمتي از مسير را با خودروهاي لندكروز طي مي كرديم كه متأسفانه در بين راه يكي از اين خودروها كه حامل فرماندهان و تخريب چي هاي لشكر بودند از دره سقوط كرده و عده اي از آنها شهيد و مجروح شدند. البته اين خبر را ما بعدا" فهميديم ولي همين امر باعث تأخيري دو ساعته در عمليات شد.
مسير طولاني براي دور زدن عراقي ها هم از كانالهايي كه بوسيلة جريان آب درست شده بود و كناره هاي تپه ماهورها تشكيل شده بود. كانالها گاهي خيلي وسيع و عميق بودند و بخوبي نيروها را پوشش می داد ولي گاهي بسيار كوچك و باريك بودند و ما مجبور بوديم بعضي جاها سينه خيز و برخی را با دويدن طي كنيم. هر رزمنده يك موشك آر.پي.جي علاوه بر تجهيزات انفرادي خودش حمل مي كرد كه بايد در زمان شروع عمليات تحويل آر.پي.جي زن ها مي داديم. گاهي اوقات كمين هاي عراقي راه را سد مي كردند و مجبور مي شديم مدتي در كانالها دراز بكشيم و هيچ حركتي نداشته باشيم. پيامهاي فرماندهان و بويژه فرمانده دسته دهان به دهان به همة بچه ها منتقل مي شد و در آن تاريكي شب شور حمله به دشمن در وجود رزمندگان بخوبي قابل لمس بود.
بالاخره به محل مورد نظر يعني پشت دروازة دژباني دشمن رسيديم و از فاصلة نزديك دو قبضه ضد هوايي چهار لول كه در توجيه عمليات به ما گفته بودند را ديديم. بي سيم چي منتظر صدور فرمان حمله بود و بالاخره «يا علي» گفته شد. دو نفر از آر.پي.جي زن ها همزمان ضد هوايي ها را به هوا فرستادند و عمليات شروع شد.
عراقی ها غافلگیر شده بودند و با لباس زیر از سنگرهای جمعی خود بیرون می دویدند و سراسیمه بدنبال پناهگاهی میگشتند. عده ای از آنها می خواستند از وسائط نقلیه برای فرار از مهلکه استفاده کنند ولی هرگز فرصت این کار را پیدا نکردند. صدای گلوله های اسلحه های سبک و سنگین همزمان با انفجار نارنجک های چهل تکه و صوت خمپاره سمفونی را اجرا میکرد که هر شنونده ای را به وحشت وا می داشت. بسرعت کانال های بین سنگرهای عراقی ها پر از اجساد سربازان عراقی شد و باقیمانده ارتش بعث راهی جز تسلیم نداشتند. سربازان و افسران عراقی زیرپوش های سفید رنگ خود را در هوا تاب میدادند و "دخیل یا خمینی" میگفتند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر